شعر در مورد شلمچه
شعر در مورد شلمچه
شعر در مورد شلمچه,شعر آقا در مورد شلمچه,شعر درباره شلمچه,شعری در مورد شلمچه,شعر رهبر در مورد شلمچه,شعر کوتاه در مورد شلمچه,شعر در مورد شهدای شلمچه,شعر زیبا در مورد شلمچه,شعر امام خامنه ای در مورد شلمچه,شعر مقام معظم رهبری در مورد شلمچه,شعری درباره شلمچه,شعر کوتاه درباره شلمچه,شعر درباره شهدای شلمچه,شعر درباره ی شلمچه,شعر مقام معظم رهبری درباره شلمچه,اشعار زیبا در مورد شلمچه,,شعر شلمچه,شعر شلمچه رهبر,شعر شلمچه مقام معظم رهبری,شعر درباره شلمچه,شعر برای شلمچه,شعر در مورد شلمچه,دانلود شعر شلمچه,شعر شهیدان شلمچه,شعر راجب شلمچه,شعر شهدا شلمچه,شعر مقام معظم رهبری درباره شلمچه,شعر مقام معظم رهبری در مورد شلمچه,شعر مقام معظم رهبری در وصف شلمچه,شعری درباره شلمچه,شعری در مورد شلمچه,شعر کوتاه درباره شلمچه,شعر درباره شهدای شلمچه,شعر درباره ی شلمچه,شعر شلمچه سرزمین عشق و ایثار,شعر برای شهدای شلمچه,شعر کوتاه برای شلمچه,شعر آقا در مورد شلمچه,شعر رهبر در مورد شلمچه,شعر کوتاه در مورد شلمچه,شعر در مورد شهدای شلمچه,شعر زیبا در مورد شلمچه,شعر امام خامنه ای در مورد شلمچه,دانلود آهنگ شلمچه,دانلود اهنگ شلمچه تا ابد,دانلود آهنگ شلمچه از یاس,دانلود آهنگ شلمچه تا ابد یاس,دانلود آهنگ شلمچه حامد زمانی,دانلود اهنگ شلمچه شروع غم کربلاست,شعر راجع شلمچه,شعر شهدای شلمچه,شعر درمورد شهدای شلمچه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد شلمچه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ز آه سینه سوزان ترانه می سازم
چو نی ز مایه جان این فسانه می سازم
به غمگساری یاران چو شمع می سوزم
برای اشک دمادم بهانه می سازم
پر نسیم به خوناب اشک می شویم
پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه می سازم
در آستان به خون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب ، خانه می سازم
چو شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه می سازم
ز پاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم
سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم
کشم به لجه شوریدگی بساط «امین»
کنون که رخت سفر چون کرانه می سازم
مقام معظم رهبری
شعر در مورد شلمچه
آدم در این دیار دلش جای دیگریست
این خاک کربلای معلای دیگریست
با هر نسیم مرده دلی زنده میشود
آری دمش مثال مسیحای دیگریست
این سوی دشت مقتل مردی که بی سر است
آن سوی دشت مقتل سقای دیگریست
خون شهید در همه جا موج میزند
اینجا فرات نیز به معنای دیگریست
خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است
این پهنه خاکبوس قدمهای دیگریست
اینجا چقدر با همه جا فرق میکند
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگریس
شعر آقا در مورد شلمچه
اینجا مزار و باغ شهیدان بی سر است
گل های ما شقایق زیبای پرپر است
شعر درباره شلمچه
تا چشم کار می کند اینجا شلمچه است
در من نگاه کوچه و صحرا شلمچه است
هر روز کربلاست که بر نیزه می رود
اصلا سر خداست که بر نیزه می رود
شعری در مورد شلمچه
الهی به آنان که پرپر شدند پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند قدم در حریم تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند چنان خون کارون به جوش آمدند
به آنان که زخمی ترین بوده اند شهیدان میدان مین بوده اند
همانان که از مهر فرزند خویش بریدند یکباره پیوند خویش
بریدند تا وصل آسان شود نیستانه درد درمان شود
همانان که روح روان داشتند سفرنامه آسمان داشتند
همانان که دلداده او شدند کبوتر کبوتر پرستو شدند
پرستو پرستو فراز آمدند و بی سر سرافراز باز آمدند
که این خطه خاک سرافرازی است همه همت و شور جانبازی است
به تکبیر آن دم که دم می زدند سکوت زمان را به هم می زدند
شب عاشقی را رقم می زدند همانان که بر مین قدم می زدند
از آنان که تنها پلاکی به جاست کمی استخوان، مشت خاکی به جاست
الهی به آوازه این حریم به هورالهویزه به هورالعظیم
به دشتی که پیوسته عباس داشت که بی دست هم خیمه را پاس داشت
به رمزی که چون نام خیبر گرفت غریبانه از ما برادر گرفت
خبر بود و تکرار خمپاره ها جگرگوشه ها، پاره پاره رها
خطر، رمل، توفان شن، ماسه ها زمین، مین، کمین، رد قناسه ها
خطر پشت هر لحظه پا می گرفت زیاران ما دست و پا می گرفت
و آن لحظه هایی که خمپاره شصت میان نماز عزیزان نشست
نمازی که یک رکعتش پاره شد تشهد پر از موج خمپاره شد
کجایند مردان والفجر هشت که از خونشان دشت گلپوش گشت
کجایند مردان فتح المبین کجایند اسطوره های یقین
کجایند آنان که بالی رها داشتند گذرنامه کربلا داشتند
کجایند آنان که فردایی اند همانان که فردا تماشایی اند…
شعر رهبر در مورد شلمچه
بدی کردیم و خوبی یادمان رفت
ز دلها لایروبی یادمان رفت
به ویلای شمالی خو گرفتیم
شهیدان جنوبی یادمان رفت
شعر کوتاه در مورد شلمچه
یادمان باشد که ما خون داده ایم
صد بیابان مرد مجنون داده ایم
یادمان باشد پیام آفتاب
دست نااهلان نیافتد انقلاب!
شعر در مورد شهدای شلمچه
امروز برای شهدا وقت نداریم
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما
اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم
در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است
بهر سفر کرببلا وقت نداریم
تقویم گرفتاری ما پر شده از زر
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم
خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم
شعر زیبا در مورد شلمچه
یاد مردان خطر کرده بخیر یاد یاران سفر کرده بخیر
یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر
یاد آن شورآفرینان نبرد یاد حمله ها در آن شبهای سرد
یاد کردستان و یاد کاوه ها که ز ما دفع خطر کرده بخیر
یاد آن عشاق و خونین جامه ها یاد آن سوز و گداز و ناله ها
یاد یارانی که در پیکارها ترک پا و ترک سر کرده بخیر
یاد نصر و کربلای چهار و پنج یاد شبهای عملیات و رنج
یاد فاو و بدر و خیبرها بخیر یاد آن ا… اکبرها بخیر
شعر امام خامنه ای در مورد شلمچه
اصلا تمام شهر تو میدان مین شده است
و کوچه های شهر پر از زین الدین شده است
اصلا تمام کشور تو کربلا شده
زینب اسیر وحشت شام بلا شده
شعر مقام معظم رهبری در مورد شلمچه
اصلا تمام کشور ایران شلمچه است
من قول می دهم به تو تهران شلمچه است
خواهر مرا بفهم ،برادر مرا بفهم
لبریزم از (جواد دل آذر) مرا بفهم
شعری درباره شلمچه
چندین هزار زین الدین توی شهر توست
زنجیره های مملو مین توی شهر توست
چیزی نمانده است که بی دست وپا شویم
دست مرا بگیر نباید جدا شویم
شعر کوتاه درباره شلمچه
یک دام نخ نما شده ای توی شهر توست
صدام نخ نما شده ای توی شهر توست
این خون کیست روی لب خویش می زند
باور نکن نمک به دل ریش می زند
شعر درباره شهدای شلمچه
حالا شلمچه توی خیابان شهر توست
ابلیس های فاجعه در جان شهر توست
حالا تمام شهر تو خط مقدم است
این شهر که مدام پر از ابن ملجم است
شعر درباره ی شلمچه
حالا تمام روز دفاع مقدس است
وقتی که شهر زخمی چنگال کرکس است
لطفا برای من غزلی دست و پا کنید
من را از این شلمچه خونین جدا کنید
شعر مقام معظم رهبری درباره شلمچه
من بیشتر به مرگ در آتش موافقم
مادر مرا ببخش که اینقدر عاشقم
من را برای ماندن و رفتن هراس نیست
من از تبار لاله و نسل شقایقم
اشعار زیبا در مورد شلمچه
این گونه است زیستنم آری عجیب نیست
پر شد اگر از آتش و باروت منطقم
در کوچه باغ چلچله ها پرسه میزنم
رنگ خدا گرفته تمام دقایقم
شعر شلمچه
دریا به بیکرانگی ما نمیرسد
لنگر گرفت اگر به دل هور قایقم
لیلای من جزیره مجنون نگاه توست
یک چشم هیز منتظر اشتباه توست
شعر شلمچه رهبر
کاری نکن خدای نکرده خطا رویم
از راه راست کج شده تا نا کجا رویم
حالا شلمچه توی زبان و دل شماست
این شعر نا تمام اگر قابل شماست
تا چشم کار میکند اینجا شلمچه است
درمن نگاه کوچه و صحرا شلمچه است
شعر شلمچه مقام معظم رهبری
رفتید ولی به یاد ما می مانید در خاطر سرخ لاله ها می مانید
سرباختگان راه عشق ای شهدا ما رفتنی هستیم و شما می مانید
شعر درباره شلمچه
در گلشن عشق آب و تاب است شهید شیرازه ی سرخ انقلاب است شهید
دارد چه اگر غروب خورشید، اما تفسیر طلوع آفتاب است شهید
شعر برای شلمچه
خوشا آنانکه جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتند و گفتیم از شهیدان شهیدان را شهیدان می شناسند
شعر در مورد شلمچه
در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است امشب(بازاین) دلم به یاد شهیدان گرفته است
تا لحظه ای پیش دلم سردِ سرد بود اینک به یمُن یاد شما جان گرفته است
دانلود شعر شلمچه
تو که از یاد بردی در قفس شوق رهایی را چه می خوانی کجائید ای شهیدان خدایی را
به کوی عافیت سردرگمی بیهوده می گردی نمی یابی بلاجویان دشت کربلایی را
به جان عاشقان معشوق مظلوم است باور کن مبدل کن به عشقی بی ریا عاشق نمایی را
ز پا افتادم و کاری ز دستم بر نمی آید که خوبان می خرند از اهل دل بی دست و پایی را
چنان شمعی که شد نقش مزارش اشک تنهایی به آتش می کشم تا صبح تو عصر(شام) جدایی را
تو می آیی و می گویند پیر می فروش آمد به دست میگساران می دهی فرمانروائی را
تو می آیی و می بینم شهیدان باز می گردند وَ آوینی روایت می کند فتح نهایی را
تو می آیی و مردم با نگاهت اُنس می گیرند خدا آن روز معنا می کند مردم گرایی را
شعر شهیدان شلمچه
کسی نگفت از میان توفان چگونه آن شب گذشته بودی
زگردباد و تگرگ و باران، چگونه آن شب گذشته بودی
کسی نگفت از میان آتش، میان آن شعله های سرکش
بهانه دردل، شراره در جان، چگونه آن شب گذشته بودی
نه ردپایی، نه گرد راهی، فقط تفنگی شکسته دیدم
توپیچان از کنار یاران چگونه آن شب گذشته بودی
به بال سرخت که بسته بود آن نشان پرواز آسمان را
بگو که از خط و خون یاران چگونه آن شب گذشته بودی
کسی نگفت از دل هیاهو ز خون و سنگر ز موج و باران
تو بی فراز از نهیب توفان، چگونه آن شب گذشته بودی
فقط شنیدم که بال خود را گشادی از این کرانه رفتی
کسی نگفت از فراز میدان چگونه آن شب گذشته بودی .
گرفتم از تو سراغ، گفتند گذشتی از شب، شهاب گونه
و من به حیرت که با شهیدان، چگونه آن شب گذشته بودی
شلمچه بود و نگاه تیزت، که می گشودی به دیده بانی
چه گویم اما به شوق ایمان، چگونه آن شب گذشته بودی
چو ابر وباران ره تماشا گرفته بودش اشک و خون چشمم
ندیدمت بالبان خندان، چگونه آن شب گذشته بودی.
شعر راجب شلمچه
ای طلوع عشق در امواج خاک ساحل خورشید چشمانت کجاست
روح تو می تابد از معراج خاک بغض دریا ذوق توفانت کجاست
آمدم برخیز دستم را بگیر ورنه من این راه را گم می کنم
ای تو را دریا و توفان در ضمیر گر نتابی ماه را گم می کنم
می گذشت از روی سنگر عطرخیز بوی صبح یاس های کهکشان
باز می تابد ز عمق خاکریز یک چفیه , یک پلاک بی نشان
در تفحص از حریم آفتاب خاک ها را می زند یک سو دلم
می شود پیدا نسیم سبزآب مثل دریا می شود از او دلم
خفته اما روی گلفرش سحر در کنارش کوله باری از امید
بار دیگر می گشاید بال و پر می رود تا کهکشانها این شهید
زخم عاشورا نمایان بر تنش می وزد از پیکرش بوی حسین
نقش بود این جمله بر پیراهنش عشق یعنی , « زائر کوی حسین »
شعر شهدا شلمچه
فریاد «یا علی» تو با گوشم آشناست حرفی بزن که دل به سکوت تو مبتلاست
از جنس پاک آیینه بودی امید سبز اینجا گواه پاکی توعطر آن خداست
وقتی که آسمان خبر از هجرت تو داد گفتم به او که کوی شقایق بگو کجاست
رفتم به سرزمین شقایق شبی و من دیدم که سنگر تو دگر کوی لاله هاست
آنشب که با کبوتر خود همسفر شدی گفتی در آن زمین دل پاکم زغم رهاست
امروز من دوباره سراغ تو آمدم اینجا دلم به یاد تو از غصه ها جداست
راهی قشنگ آمده ام ای حضور سبز تنها پلاک مانده تو یادگار ماست
شعر مقام معظم رهبری درباره شلمچه
نوجوانی جبهه ها را درک کرد بازی پس کوچه ها را ترک کرد
رفت تا خط مقدم تا خدا رفت تا معنا کند آیینه را
صورتش را با چفیه بسته بود عزم او انگیزه ای پیوسته بود
مادر پیرش پر از دلواپسی پشت پایش نور می ریزد بسی
«دست حق پشت و پناهت ای پسر دین و ایمان تکیه گاهت ای پسر»
آن بسیجی نبض فردا را گرفت نبض فردایی فریبا را گرفت
رفت تا در جبهه ها زیبا شود نیمه گم گشته اش پیدا شود
خاک ایران را حمایت می نمود خونفشانی را روایت می نمود
«تکه ای از آسمان مال من است راه پرواز من از این روزن است»
جبهه درها را به رویش باز کرد او خودش را تا خدا آغاز کرد
بوی باروت و مسلسل، بوی خون جانفشانی های پی در پی، جنون
واحد پول جنون پروانگی است شعله های آتش و دیوانگی است
یورش دشمن، شقایقهای سرخ عشق تا اوج دقایقهای سرخ
تانکها ناگاه پیدا می شوند بی خدا یی ها هویدا می شوند
جز اسارت چاره ای دیگر نبود
نوجوان اما پر از دلدادگی است او پر از انگیزه آزادگی است
داخل دستان او نارنجکی است وای! این با زندگی بیگانه کیست؟
او که این سان مست و بی پروا شده او که این سان عاشق و شیدا شده
سنگر خود را رها کرد و پرید پرده های خواب و رویا را درید
تانک دشمن ناگهان آتش گرفت نقشه گردنکشان آتش گرفت
یک کبوتر از میان شعله ها آسمان – پرواز آبی تا خدا
شعر مقام معظم رهبری در مورد شلمچه
تویی که هر چه درخت و پرنده رامش بود کسی که نام خدا تکیه کلامش بود!
کسی شبیه خودم … نه، خدا! چه می گویم؟ کسی فراتر از این حرفها که می گویم!
چقدر زود به آداب عشق پیوستید میان تیغ و تبر بار خویش را بستید
تو آسمان خدا را پیاده طی کردی برای ما بغلی از ستاره آوردی
منم که مانده به دوشم جنازه جاده مسافری که در این شهر جا نیفتاده
منم که بعد شما آب ها مرا زهرند بزرگ و کوچک این شهر با دلم قهرند!
آهای اهل قبیله! آهای نسل کبود! گناه گم شدن ما در این خرابه چه بود
گناه ماندن ما سن و سال کوچک بود؟ گناه ماندن ما: قلک و عروسک بود؟
مرا زرشته الطاف خود جدا کردید مرا میان زمین خورده ها رها کردید
مگر نه اینکه درخت ایستاده می میرد و مرد راه و سفر روی جاده می میرد
زدم زمین دل خود را که سخت باید بود! هزار مرتبه گفتم درخت باید بود
دلم شکسته، شکسته دلم، دلم، مردم! کسی مرا برساند به منزلم مردم!
کسی نشسته به بالین ماه می گرید به پای دار یکی بی گناه می گرید:
اگر که بال و پری را زدم نفهمیدم! به اشتباه دری را زدم نفهمیدم
اگر به تیر و کمان شکسته ام مردم! غزال باروری را زدم نفهمیدم
اگر که در کف من سنگ اعتراضی بود و بی بهانه سری را زدم نفهمیدم
اگر که دست رساندم به باغ میوه تان و دزدکی ثمری را زدم نفهمیدم!
تمام دار و ندار مرا به یغما برد کسی که آمد و چرخی زد و دلم را برد
جنون کنار دلم بود خانه ای کم داشت جنون برای شکفتن بهانه ای کم داشت
تو آمدی و دل تو بهانه دستش داد بهانه ای که دو چشم تو قبض و بسطش داد
شهید! سنگر چشمان بی قرار توام شکسته شمع شب جمعه مزار توام
چگونه قصه چنین شد، چرا نفهمیدم؟! چگونه اسیر زمین شد چرا نفهمیدم؟!
شعر مقام معظم رهبری در وصف شلمچه
آه، ای برادران که مهیای جاده اید عزمی گران به کوله خود جای داده اید
داغ کدام گمشده را جار می زنید ای نامه ها چه پر گله و سر گشاده اید
مبهوتم از دوام سپرهای عشقتان کاینگونه در کشاکش سنگ ایستاده اید
آهسته تر که ما به شما اقتدا کنیم ای تک سوار ها که به ظاهر پیاده اید
ای بطن آفتاب حقیقت، سرایتان ثابت شدست روشن و خورشید زاده اید
در آسمان جلوه سبکبار می روید دل را به خانه های زمین جا نهاده اید
نان و پنیر خشک شما آرزوی ماست حسرت! قلندران! که چه با حال و ساده اید
شعری درباره شلمچه
روزهای آتش و انتظار و انفجار، یادمان نرفته است
سینه ها داغدار، نخلهای سربدار، یادمان نرفته است
چکمه های پرزخون، عشق و ترکش جنون، پاتک و تک و نبرد
ورد لب دعایمان یا علی و ذوالفقار، یادمان نرفته است
کفتران عاشق و زخمی و شکسته بال، لا له های بی سرو-
دستهای مانده بر سیمهای خار دار،یادمان نرفته است
صبر و استقامت در خدا خلاصه ها، مردهای بی نشان-
در اسارت و غریب همچو نخل استوار، یادمان نرفته است
حجله حجله عاشقی- در جزایر عطش- فتح سنگر جنون
خیبر و محرم و کربلای پنچ و چار، یادمان نرفته است
حک شده است بر دل و یادمان نمی رود، جای جای شهرمان
مانده خون هر شهید همچو نقش یادگار! یادمان نرفته است!
شعری در مورد شلمچه
روزهای آتش و انتظار و انفجار، یادمان نرفته است
سینه ها داغدار، نخلهای سربدار، یادمان نرفته است
چکمه های پرزخون، عشق و ترکش جنون، پاتک و تک و نبرد
ورد لب دعایمان یا علی و ذوالفقار، یادمان نرفته است
کفتران عاشق و زخمی و شکسته بال، لا له های بی سرو-
دستهای مانده بر سیمهای خار دار،یادمان نرفته است
صبر و استقامت در خدا خلاصه ها، مردهای بی نشان-
در اسارت و غریب همچو نخل استوار، یادمان نرفته است
حجله حجله عاشقی- در جزایر عطش- فتح سنگر جنون
خیبر و محرم و کربلای پنچ و چار، یادمان نرفته است
حک شده است بر دل و یادمان نمی رود، جای جای شهرمان
مانده خون هر شهید همچو نقش یادگار! یادمان نرفته است!
شعر کوتاه درباره شلمچه
خداحافظ و بعد از این مرا دیگر نخواهی دید
خبر این بود آری: یک پرستو از قفس کوچید
غروب سرد پاییز و سبدهای پر از سیبت
همان جایی که مجنون بود و آن سرو و درخت بید
کمی دیر آمدی اما … غزل از چشم تو می ریخت
سلامت دادم و دستت به رویم عطر گل پاشید
میان باد و آتش از هیاهوی خزان گفتیم
تو طوفانی ولی یک آن خیالت آشنا خندید
نگاهم در نگاه تو، صمیمانه تر از هر روز
که دستی آمد و نا گاه تو را از آسمانم چید
به یکباره تنم یخ زد، نبودی من نمی دیدم
و باران بود می آمد، زمین هم گاه می لرزید
عبور سال و ماه و انتظاری سخت طولانی
ببین با این دل غمگین عزیز من! چه ها کردید!؟
دوباره با شکوهی خاص دیروز از سفر آمد
همان یوسف، همان عاشق صدایش در زمان پیچید
«سلام و یک خداحافظ، تمام فرصتم این است
پس از ده سال یک هدیه، پلاکم را نمی خواهید؟»
شعر درباره شهدای شلمچه
بیا و یک شب دیگر حضورت را مکرر کن تمام لحضه هایم را به لبخندی معطر کن
نمی دانم چگونه؟ سنگر و تسبیح و سجاده برای گفتن آن خاطرات خوب لب تر کن
تو مانند منورهای جبهه روشن روشن! دل تاریک و خاموش مرا لختی منور کن
تو ای زیباترین تصویر سجده در دل سنگر! برایم چفیه و تسبیح و آتش را مصور کن
منم آن مرغ بی بالی که در کنج قفس مانده بیا و هستی ام را با نگاه خویش پرپر کن
الا ای امتداد سجده هایت پشت آیینه زمین و آسمان تشنه را محراب و سنگر کن
و اینک بار دیگر ای حضور روشن فریاد! گلوی زخمی ما را پر از الله اکبر کن !!…
شعر درباره ی شلمچه
الهی به آنان که پرپر شدند پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند قدم در حریم تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند چنان خون کارون به جوش آمدند
به آنان که زخمی ترین بوده اند شهیدان میدان مین بوده اند
همانان که از مهر فرزند خویش بریدند یکباره پیوند خویش
بریدند تا وصل آسان شود نیستانه درد درمان شود
همانان که روح روان داشتند سفرنامه آسمان داشتند
همانان که دلداده او شدند کبوتر کبوتر پرستو شدند
پرستو پرستو فراز آمدند و بی سر سرافراز باز آمدند
که این خطه خاک سرافرازی است همه همت و شور جانبازی است
به تکبیر آن دم که دم می زدند سکوت زمان را به هم می زدند
شب عاشقی را رقم می زدند همانان که بر مین قدم می زدند
از آنان که تنها پلاکی به جاست کمی استخوان، مشت خاکی به جاست
الهی به آوازه این حریم به هورالهویزه به هورالعظیم
به دشتی که پیوسته عباس داشت که بی دست هم خیمه را پاس داشت
به رمزی که چون نام خیبر گرفت غریبانه از ما برادر گرفت
خبر بود و تکرار خمپاره ها جگرگوشه ها، پاره پاره رها
خطر، رمل، توفان شن، ماسه ها زمین، مین، کمین، رد قناسه ها
خطر پشت هر لحظه پا می گرفت زیاران ما دست و پا می گرفت
و آن لحظه هایی که خمپاره شصت میان نماز عزیزان نشست
نمازی که یک رکعتش پاره شد تشهد پر از موج خمپاره شد
کجایند مردان والفجر هشت که از خونشان دشت گلپوش گشت
کجایند مردان فتح المبین کجایند اسطوره های یقین
کجایند آنان که بالی رها داشتند گذرنامه کربلا داشتند
کجایند آنان که فردایی اند همانان که فردا تماشایی اند…
شعر شلمچه سرزمین عشق و ایثار
یاد مردان خطر کرده بخیر یاد یاران سفر کرده بخیر
یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر
یاد آن شورآفرینان نبرد یاد حمله ها در آن شبهای سرد
یاد کردستان و یاد کاوه ها که ز ما دفع خطر کرده بخیر
یاد آن عشاق و خونین جامه ها یاد آن سوز و گداز و ناله ها
یاد یارانی که در پیکارها ترک پا و ترک سر کرده بخیر
یاد نصر و کربلای چهار و پنج یاد شبهای عملیات و رنج
یاد فاو و بدر و خیبرها بخیر یاد آن ا… اکبرها بخیر
شعر برای شهدای شلمچه
دوستان رفته من خسته جگر جا ماندم آه و صد آه کز آن قافله تنها ماندم
آخر انصاف نه این است رفیقان مددی با شما بودم و از جمع شما وا ماندم
ای شهیدان به من خفته نظر اندازید که در این دایره من بس تک و تنها ماندم
در بر فاطمه عذر گنهم را خواهید که من از قافله ی کرببلا جا ماندم
در جنان خرم و خندان و به من می خندید خنده دارم که در این ظلمت دنیا ماندم
دوستان دست بر آرید و دعایم بکنید که جدا من ز علی اکبر لیلا ماندم
رو سفیدید شما نزد حسین بن علی من آلوده که در حسرت مولا ماندم
شادمانید شما پیش حسین و عباس چکنم من که ز دیدار دو آقا ماندم
دل من تنگ حسین است و ابوالفضل رشید گنهم چیست که دور از بر سقا ماندم
هان به عباس بگوئید قبولم سازد که من از جمع شما ز عالم بالا ماندم
هان شفاعت بکنید روز قیامت از من که شما رفته و من در غم و اینجا ماندم
یادتان می کنم و با غم دل می گویم حیف و صد حیف کز این قافله من جا ماندم
شعر کوتاه برای شلمچه
زجری که تو می کشی برادر ، کم نیست
تا روز شهادتت ، نجات از غم نیست
از چشم تو قطره قطره غربت ریزد
مظلوم تر از تو هست در عالم ؟ نیست
شعر آقا در مورد شلمچه
قدر از منش این شهدا دور شدیم
آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم
معذرت از همه خوبان و همه همرزمان
ما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم
شهدا در همه جا فاتح اصلی بودن
عجب اینجاست که ما این همه مغرور شدیم
شکر ، با سابقه ی دوستیِ با شهدا
ما عزیز دل مردم شده مشهور شدیم
و از آن برکت خون شهدامان حالا
ما مدیر کل و مسئول شده مسرور شدیم
و اگر حرفی خلاف شهدامان گفتیم
یحتمل مصلحتی بوده مجبور شدیم
پرکشیدن چه مستانه و رفتند و ما
در میان قفس نفس چه محصور شدیم
شعر رهبر در مورد شلمچه
آنان که در حریم و لا پا گذاشتند
دل را کنار برکهى خون جا گذاشتند
در سینه نقش عشق و محبت رقم زدند
و آن را براى ما به تماشا گذاشتند
آنان رها ز پیچ و خم آرزو شدند
ما را به غربت دل خود واگذاشتند
آنان که رفتهاند به معراج عاشقی
پا از ثرى به بام ثریا گذاشتند
دل نیت وصال تو را داشت روز و شب
یغماگران دیدهاش آیا گذاشتند؟
او را میان وسوسههاى حقیر خویش
نامردمان شهر چه تنها گذاشتند!
شوریدگان عشق به همرنگى جنون
چون باد سر به سینهى صحرا گذاشتند
با عشق، سرنوشت زمین را رقم زدند
با خون به پاى عهد خود امضا گذاشتند
اى دل بیا و راه حسین (ع) انتخاب کن
شعر کوتاه در مورد شلمچه
شهیدان،عاشق روی خدایند
به فکر گفتن قالوا بلایند
شهیدانی که نورآهنگ رفتند
حدیث تازه ای از کربلایند
شهیدان قلم در عرصه ی جنگ
به طوفان ، دیگران را ناخدایند
قلم،تنها پر پرواز عشق است
به اوج عاشقی درد آشنایند
به سر عمامه ای از نور ایمان
علی را در شهادت مقتدایند
شهیدان چون پرستو پر کشیدند
پرستوهای ما، اهل سمایند
شعر در مورد شهدای شلمچه
موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت
پدرم داد زد: هواپیما… بمب روی قرارگاه انداخت
پدر از روی صندلی افتاد، پا شد و گفت: “یاعلی”… افتاد
سقف با بمب اولی افتاد او به بالاسرش نگاه انداخت
تانک از روی صندلی رد شد شیشهی عینکم ترک برداشت
یک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفیه و کلاه انداخت
خاکریز از اتاق خواب گذشت و من و او سینهخیز میرفتیم
او به جز عکس خانوادگیاش هرچه برداشت بین راه انداخت…
به خودم تا که آمدم دیدم پدرم روی دستهایم بود
یک نفر دوربین به دست آمد آخرین عکس را سیاه انداخت
موشک آرام روی تخت افتاد زنی از بین چند دست لباس
یونیفرم پلنگی او را روی ایوان جلوی ماه انداخت
شعر زیبا در مورد شلمچه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جاری است در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین هشت آسمان
این جا پرنده های زیادی رها شدند
باید خطاب کرد به این دشت آسمان
دشتی که در قدم قدم خاک روشنش
دنبال رد پای خدا گشت آسمان
در پیشواز آن همه پرواز، بارها
تا این دیار آمد و برگشت آسمان
ای دشت بر غروب تو سوگند لحظه ای
از خون کشتگان تو نگذشت آسمان
سیّد محمّدجواد شرافت
شعر امام خامنه ای در مورد شلمچه
یادت هست قلّاب میگرفتم
از دیوار باغ بالا بروی
تا ته باغ را نگاه کنی ؟
حالا من
درجه
درجه
به شانه ام افزوده ام
و تو
پلّه
پلّه
از آسمان بالا رفته ای …
دانلود آهنگ شلمچه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ما گرد مداری از خطر میگردیم
تا صبح به دنبال سحر میگردیم
سوگند به لالهها، که همچون خورشید
زرد آمدهایم و سرخ برمیگردیم
دانلود اهنگ شلمچه تا ابد
پیراهنی از ستاره بر تن کردند
دل را به امید کوچ روشن کردند
آنجا که شب از رود خروشان تر بود
محدوده ی صبح را معیّن کردند
دانلود آهنگ شلمچه از یاس
گفتم که : چرا دشمنت افکند به مرگ؟
گفتا که : چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که : وصیّتی نداری؟ خندید
یعنی که همین بس است: لبخند به مرگ
دانلود آهنگ شلمچه تا ابد یاس
در خواب و خیال هم نرفتیم به جنگ
بی رنج و ملال هم نرفتیم به جنگ
ما نسل سپیدبخت سوم بودیم
از راه شمال هم نرفتیم به جنگ
دانلود آهنگ شلمچه حامد زمانی
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر می گفت:
بابای تو زنده است ، هرچند که نیست
دانلود اهنگ شلمچه شروع غم کربلاست
موسیقی شهر بانگ رودارود است
خنیاگری آتش و رقص دود است
بر خاک خرابهها بخوان قصّه ی جنگ
از چشم عروسکی که خونآلود است
شعر راجع شلمچه
برادر! بی تو داغم تازه تر شد
تو رفتی، سوز اشکم بیشتر شد
به دنبال سرت سنگر به سنگر
دل من نیز مفقودالاثر شد
شعر شهدای شلمچه
مردان غیور قصه ها برگردید
یکبار دگر به شهر ما برگردید
دیروز به خاطر خدا می رفتید
امروز به خاطر خدا برگردید
شعر درمورد شهدای شلمچه
گرفتند انتقام کوچه ها را
شکستند ازدحام کوچه ها را
سفرکردند و ما با نیشخندی
عوض کردیم نام کوچه ها را
شعر در مورد شلمچه
یعقوب بیا که کاروان آمده است
از یوسف بی نشان نشان آمده است
فرزندانت درست گفتند به تو
پیراهن و مشتی استخوان آمده است ؟؟؟؟
شعر آقا در مورد شلمچه
آنسان که نسیم برگ را میبوسد
یا حادثه زین و برگ را میبوسد
وقتی لبِ پلکِ خستهاش را میبست
گفتی که لبان مرگ را میبوسد
شعر درباره شلمچه
هزار سیلاب خون، چو رود کارون، گذشت
مگو چه هنگامه بود! بگو چه بیداد شد…
وطن! چه سرها به خاک، فتاد تا کار تو
ز سر به سامان رسید، ز نو به بنیاد شد
شعری در مورد شلمچه
ننگ است کمی درنگ تا پیروزی
از دست منه تفنگ تا پیروزی
دانی چه بُوَد پیام یاران شهید
این است که جنگ جنگ تا پیروزی
شعر رهبر در مورد شلمچه
اگر پیل زوری و گر شیر جنگ
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ
شعر کوتاه در مورد شلمچه
چون که بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیای با موسیای در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
شعر در مورد شهدای شلمچه
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شعر زیبا در مورد شلمچه
دردهای من
درد مردم زمانه نیست
مردم زمانه است
شعر امام خامنه ای در مورد شلمچه
به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ
که بر جنگ
شعر مقام معظم رهبری در مورد شلمچه
اگر فتح این است
که دشمن شکست،
چرا همچنان دشمنی هست
شعری درباره شلمچه
رفتید ولی به یاد ما می مانید
در خاطر سرخ لاله ها می مانید
سرباختگان راه عشق ای شهدا
ما رفتنی هستیم و شما می مانید
شعر کوتاه درباره شلمچه
در گلشن عشق آب و تاب است شهید
شیرازه ی سرخ انقلاب است شهید
دارد چه اگر غروب خورشید، اما
تفسیر طلوع آفتاب است شهید
شعر درباره شهدای شلمچه
خوشا آنانکه جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتند و گفتیم از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند
شعر درباره ی شلمچه
مکتب ما مظهر داد است شهید
دل داده و جان باخته شاد است شهید
در ظرف کلام مینگنجد، هرگز
کوتاه سخن اصل جهاداست شهید
شعر مقام معظم رهبری درباره شلمچه
جنگه ولی بی ترکش
با آرامش ؛ بی ارتش
کی گفته جنگ تمومه
خواب و خوراک حرومه
تازه شروعِ کاره
موشک شده ماهواره!
بجای شیمیایی
فیلمهای سینمایی
بجای تانک و موشک
شبهه و تردید و شک
بجای جنگ و جدل
سی دی های مبتذل
اشعار زیبا در مورد شلمچه
بجای جنگ و فریاد
اسلحه شد اعتیاد
میگن میخایم شاد باشیم
میخان که معتاد باشیم
حال و هوای تازه
نعشگی و خمیازه
خدا و دین غریب شد
دینداری هم عجیب شد
چفیه عار و ننگ شد
بد حجابی قشنگ شد
شهید شده فراموش
غیرتا گشته خاموش
اما ما ها بیداریم
از هرزگی بیزاریم
شعر شلمچه
من ترا در همه ی اینه ها می بینم
روبرو، در خورشید
پشت سر، شب در ماه
من تو را تا جایی خواهم برد
که صدایی از جنگ
و خبرهایی کذایی از ماه
لحظه هامان را زایل نکند
من ترا از همه آفاق جهان خواهم برد
پس همسفر با منی
شعر شلمچه رهبر
تک “درخت سپیدار” باغچه ی پدربزرگ
آخرین “فشنگ” سرباز خسته از جنگ
یا تکه “ابری” سیاه
که لک کرده دامان آبی آسمان را …
اسم های زیادی دارم
ولی تو بی هیچ نگرانی
مرا بارها صدا بزن!
تنهایی
شهرت من است
و این نام های کوچک!
اصلیت ام را پنهان نمی کند …
شعر شلمچه مقام معظم رهبری
آرامشت مسریست
آنقدر که سرایت کرده است
به پیراهن سفیدت
بانو
لحظه ای بایست
مقابل باد
تا با اهتزاز پیراهنت
دنیا از جنگ بایستد
شعر درباره شلمچه
و این منم
مردی نیمه جان
در میانه جنگی نابرابر
تو با سلاح چشمانت
و من زخمی و بی سلاح
تسلیم… افتاده بر خاک
شعر برای شلمچه
نمی ترسم از جنگ
یا زلزله ای که تهران را
در یک شب سیاه می بلعد!
نمی ترسم از احتمال برخورد شهاب سنگ
با زمینی که از یک لحظه به بعد
روی مدار مقرر نمی چرخد
نمی ترسم از تمام شدن توی خواب
یا آخرین لبخندم روی دیوار.
می ترسم این شعر آخری باشد که می نویسم!
گوشی را بردار …
شعر در مورد شلمچه
وقتی دلم از دوری آغوش تو تنگ است
هر دکمه ی پیراهنت انگیزه جنگ است
دانلود شعر شلمچه
مرد بودم کاش
سربازی که در جنگ های صلیبی
با تو اسیر شده باشد
ترانه هایی را که به یاد چشم های زنی می خواندی گوش می دادم
و هر وقت دلم می گرفت
دستی که پتو را از صورتم کنار می زد
دست تو بود
مرد بودم کاش
سربازی که در جنگ های صلیبی
با تو
اسیر شده ام.
شعر شهیدان شلمچه
تقریبا
همه کشورهایی که می شناسم
زخمِ جنگ به سینه دارند
همه جنگ ها؛
مدالِ مرگ!
تو اما؛
پلاک بی رقیب یک دفاع بمان . . .
شعر راجب شلمچه
هر بار که با دلم می جنگم
تو برنده می شوی،
جهان
جای خوبی
برای عاشقانه زیستن نیست
این حرف را اما
با هیچ گلوله ای نمی شود
در مغز این دل فرو کرد!
می میرد اما
باور نمی کند
شعر شهدا شلمچه
چقدر..،
چقدر جای من
در بین کتاب های تاریخ خالی ست
بس که؛
با چشم های تو جنگیده ام
شعر مقام معظم رهبری درباره شلمچه
از من کارهای سخت بخواه!
مثلا هوس توت فرنگی کن در چله ی زمستان!
برایم بهانه ای در قله ی قاف بتراش!
یا من را
به جنگ اژدها بفرست
اما هرگز نخواه
که دوستت نداشته باشم.
شعر مقام معظم رهبری در مورد شلمچه
کمی
فقط اندکی
مرا دوست داشته باش
من با کمترینِ تو
به جنگ
تمام نفرت های دنیا می روم
شعر مقام معظم رهبری در وصف شلمچه
مهربانی ات را با گل ها در میان بگذار
با سنگ ها
با رودی که می رود
با خنده کودکان عراقی
مهربانی ات را با جنگ در میان بگذار
صدای تو چشمه ای خواهد شد
و انسان را با انسان
آشتی خواهد داد.
شعری درباره شلمچه
تمام شعرهای جهان،
لب های قرمز زنان را سروده اند…
راستش را بخواهی
امروز، پیراهن قرمز یقه هفتی خریده ام
کارناوال جنگ براه خواهد افتاد!
و من،
می یابم ات
شعری در مورد شلمچه
جنگ
تو را در قاب عکس کنج اتاق زیباتر کرده است و
من را در وزش سال های طولانی
مثل پنجره کوچکی مدام باز و بسته می کند
پشت سر هم
روی پیاده رو راه می روم و
خرده ریز فریادها
به ته کفش هایم می چسبد.
شعر کوتاه درباره شلمچه
جنگجوی نا مهربان من !
کدامین دست
مرا
به پهنای نگاهت
محکوم کرده است
که تمام نمی شوی..؟
شعر درباره شهدای شلمچه
آغوش ات
تنها سرزمین من شد،
نگران نباش
جیبم را از بوسه هایت پر کرده ام
دیگر برایم فرقی نمی کند
جهنم
بهشت
یا میدان جنگ
شعر درباره ی شلمچه
باید تمام این جنگ را یک نفس بدوم
اینجا تمام تانک ها شبیه تو اند
تمام خاکریز ها
مسلسل ها
هواپیما ها
باید فرار کنم
می ترسم درنگ کنم
اسیر شوم
وقتی با هر شلیکِ دشمن
دلت بریزد
وقتی برای کشیدن هر ماشه
دستت بلرزد
برای جنگیدن دیر است
شعر شلمچه سرزمین عشق و ایثار
میان این همه جنگ،
میان این همه درد،
میلادت،
تولد ستاره ای ست که جهان را روشن کرده است.
با این همه جنگ،
با این همه درد،
چه زیباست جهان.
شعر برای شهدای شلمچه
عشق
راهیست برای بازگشت به خانه
بعد از کار
بعد از جنگ
بعد از زندان
بعد از سفر
بعد از …
من فکر میکنم
فقط عشق میتواند
پایان رنجها باشد
شعر کوتاه برای شلمچه
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم.
شعر آقا در مورد شلمچه
من هنوز
هم فکر میکنم
جنگی در کار نیست!
و دستهایِ تو جز برایِ نوازش از جیبهایت
بیرون نمیآیند!
وقتی دشمنت خانهزاد باشد
چگونه میتوانی
به چیزی جز جنگهایِ داخلی فکر کنی؟
چشمهایت را ببند
و به تصرف دستهایی فکر کن
که در جبههی بیپناهیشان
سنگر گرفته اند…
شعر رهبر در مورد شلمچه
جانم از آتشفشان ها گذر می کند
با خویشتن در جنگم
از خود عبور می کنم
تو آن سوی من ایستاده ای
و لبخند می زنی
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
شعر کوتاه در مورد شلمچه
برای بدست آوردنت نمیجنگم !
به تکّدی قلبت هم نمیآیم !
دوستت دارم ،
فارغ از داشتنت …
شعر در مورد شهدای شلمچه
دلم برایت تنگ می شود
وقتی قرار است جنگ
به خاور میانه کشیده شود
کشیده شود به انگشت های تو
به موهای عاشقم
و قرارگاه کوچکی
که چهارشنبه است
شعر زیبا در مورد شلمچه
به گردنبندی که توی گردنم انداخته اند
دیگر آویزان نشو
پنجره ها را گِل بگیر
مبادا دوباره عاشقم کنند
صدایم را گِل بگیر
چشم هایم را بگذار همیشه باز بمانند و سیاه
لباس مخصوصم را به تن کنم
این جنگ ، آخرین تلاش من برای زنده ماندن خواهد بود
می خواستم بروم
شعر امام خامنه ای در مورد شلمچه
دستهایم را میبینی؟
آنها زمین را پیمودهاند
خاک و سنگ را جدا کردهاند
جنگ و صلح را بنا کردهاند
فاصلهها
از دریاها و رودخانهها برگرفتهاند
و باز،
آنگاه که بر تن تو میگذرند،
محبوب کوچکم،
دانهی گندمم، پرستویم،
نمیتوانند تو را در بر گیرند
از تاب و توان افتاده
در پی کبوترانی توأماناند
که در سینهات میآرمند یا پرواز میکنند
دانلود آهنگ شلمچه
به راستی چه میماند از آدمی جز چراغی روشن به راه آیندگان؟
پس بدانید که راستی بر دروغ ، نیکی بر بدی ، پاکی بر پلیدی ،
بخشایش بر انتقام ، آشتی بر جنگ ، خرد بر جنون چیره خواهد شد
و آیندگان بر ما قضاوت خواهند کرد
و شما نیز چون من روزی تن اندر این خاک خسته خواهید کشید
دانلود اهنگ شلمچه تا ابد
گرچه می دانم جواب نامه غیر از جنگ نیست
راضیم، تقریب بهر جنگ او پیدا کنید
دانلود آهنگ شلمچه از یاس
بر صلح و جنگ اهل جهان اعتماد نیست
چون صلح می کنند مهیای جنگ باش
دانلود آهنگ شلمچه تا ابد یاس
با خلق آشتی کن وبا خود به جنگ باش
فیروز جنگ معرکه نام وننگ باش
دانلود آهنگ شلمچه حامد زمانی
صائب هزار بار ترا بیش گفته ام
با خلق صلح کل کن و با خود به جنگ باش
دانلود اهنگ شلمچه شروع غم کربلاست
چاشنی صلح دهد در مذاق
جنگ تو ای دلبر خوش جنگ من
شعر راجع شلمچه
چو جنگ صلح شود صلح جنگ پس می بین
صناعت کف آن کردگار دانا را
شعر شهدای شلمچه
بکن مجاهده با نفس و جنگ ریشاریش
که صلح را ز چنین جنگ ها مدد باشد
شعر در مورد شلمچه
- ۰ نظر
- ۲۴ آذر ۹۶ ، ۱۱:۳۶